ماهی

مثل باران نباش که با التماس به شیشه بکوبی تا نگاهت کنند ... مثل ابر باش که با التماس نگاهت کنند تا بباری

ماهی

مثل باران نباش که با التماس به شیشه بکوبی تا نگاهت کنند ... مثل ابر باش که با التماس نگاهت کنند تا بباری

محتاج

 

 خدایا ...

امروز که محتاج توام جای تو خالیست 


فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست 


بر من نفسی نیست ، نفسی نیست 


در خانه کسی نیست 


ترس تنها بودنه ...

 

هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه 

ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه 

اینجا یکی از حس شب احساس وحشت می کنه 

هرروز از فکر سقوط با کوه صحبت می کنه 

جایی که من تنها شدم شب قبله گاهه آخره 

اینجا تو این قطب سکوت 

کابوس طولانی تره 

من ماه میبینم هنوز این کور سوی روشنه 

اینقدر سو سو می زنم شاید یه شب دیدی منو